سفارش تبلیغ
صبا ویژن

لبخنذ - فدای خاک پای مادر


ساعت 8:29 عصر چهارشنبه 86/10/26

- یک بابایی رو می‌خواستند تو آذربایجان اعدام کنند.  بهش می‌گند: ‌چون تو اینجا غریبه هستی و مهمان ما به حساب میای، ما بهت یک تخفیف میدیم، تو حق داری نوع مرگت رو انتخاب کنی.  یارو هم اتاق گاز رو انتخاب میکنه.  خلاصه میگیرند میبرنش تو یه اتاقی، یارو نگاه میکنه میبینه اتاقه سقف نداره! می‌زنده زیر خنده، میگه: هِهِه! اتاق گاز ترکا رو ببین!  ترکا بهش میگن:‌بخند! ‌وقتی کپسولای گاز افتادند رو سرت، اونوقت می‌فهمی!

- ترکه و اصفهانیه و قزوینیه رو میخواستن اعدام کنند. به اصفهانیه میگن: چه جور میخوای اعدامت کنیم؟ میگه: با چوبه دار. میان اعدامش کنن یه دفعه طناب دار پاره میشه. قانون اعدام هم این بوده که اگه طناب پاره شه دیگه یارو بخشیده میشده. خلاصه ولش می‌کنند بره پی کارش. بعد میرسن به قزوینیه. بهش میگن تو رو با چی اعدام کنیم؟ میگه با گیوتین. اینم تا میان اعدام کنن یه دفعه وسط راه گیوتین گیر میکنه و پایین نمیاد. خلاصه  قزوینیه هم بخشیده میشه. نوبت ترکه میشه، ‌بهش میگن: تو دوست داری چطوری اعدام شی؟ میگه: والله طناب دارتون که پاره میشه، گیتینتون هم که خرابه،‌مارو تیربارون کنین!

- ترکه زنش گم شده بوده، میره به کلانتری اطلاع میده. افسره نگهبان ازش می‌پرسه: خوب مشخصات خانمتون چیه؟  ترکه میگه: یعنی چی؟ مشخصات چیه؟! افسره بهش میگه: ببین، مثلا خانوم من قدش بلنده، موهاش بوره، چشماش آبیه روشنه. ترکه میگه: خوبه همینو بدین!

- رشتیه میرفته کلاس غیرت ترکها. نصفه شب خانمش بلند میشه، میگه: خانم جان! اینوقت شب کجا میری؟ میگه: میرم دستشویی. میگه: نمیخواد، بشین خودم میرم!

- یه ترکه داشت با کایت پرواز می کرد. یک کلاغ از بغلش رد شد و گفت: به حق چیزای ندیده، من کرکس دیده بودم ولی خرکس ندیده بودم!

- یارو ترکه هی می‌نشست و با گریه و زاری دعا می کرد و می گفت: یا امام رضا قربونت برم، یه کاری کن من توی مسابقه ارمغان بهزیستی صد میلیون تومن برنده بشم…یک شب امام رضا اومد به خواب زن ترکه و بهش گفت: برو به این شوهرت بگو این که این همه گریه و دعا می کنه آخه بره حداقل یک کارت ارمغان بخره که من برنده‌اش کنم!

- به یک ترکه گفتن :تو که این همه کارت ارمغان بهزیستی میخری اگه زد و توی صد سالگی‌ات صد میلیون تومن بردی، با اون پول چیکار می کنی؟ گفت: میدم صد هزارتا توالت باهاش بسازن. گفتن: این همه توالت برای چی؟ گفت: برای اینکه همه بیان و بشاشن تو شانس من که تو صد سالگی برنده شدم.

- یه لره از روستا اومده بود تهران. اون بیچاره که تا اون موقع توی روستاشون دختر قشنگ یا چیزی ندیده بود، تا یک دختر خیلی خوش تیپ تهرانی از بغلش رد شد و بوی عطر اون مستش کرد، با حسرت به خودش گفت: ای قوربانش برم اگه چوسش اینه، پس گوهش خوردنیه!

- یارو لره اسمش یوسف بود. شب دیر وقت اومد خونشون و چون نخواست مزاحم خواب بچه هاش بشه، چراغ را روشن نکرد و مثل همیشه رفت سراغ جایی که می دونست زنش می خوابه، سرش را گذاشت و خوابید دست بر قضا زنش اون شب جایش را عوض کرده بود و سر و ته خوابیده بود و چون آن شب لوبیا خورده بود، هی ازش باد بی صدا خارج می شد. لره که فکر می کرد سرش پهلوی سر زنش است، با خود گفت: ای قوربان این زن برم که اینقده منو دوست داره که حتا توی خواب هم منو صدا می کنه و هی میگه: یوفس…یوفسسس…

- ترکه پیراهن مشکی پوشیده بود. گفتند: خدا بد نده چی شده؟ گفت: انگشت بابام رفته زیر تریلی! گفتند: خب این که پیراهن مشکی پوشیدن نداره! گفت: آخه انگشت بابام توی دماغش بوده.

- ترکه رفت ساندویچی و گفت: داداش یه همبرگر بده با دوتا از اون نوشابه زرد بزرگها. بعد از اینکه ساندویچ و نوشابه هایش را خورد و رفت برای حساب، دید صاحب مغازه خیلی گران حساب می کند، با عصبانیت گفت: مگه دو تا نوشابه چنده؟ یارو خندید و گفت: داداش اونی که تو خوردی نوشابه نبود، روغن مازولا بود!

- ترکه دوتا پیراهن مشکی روی هم پوشیده. گفتند: چرا دوتا پیراهن مشکی روی هم پوشیدی؟ گفت: آخه مامان و بابام دوتاشون با هم توی تصادف مرده اند.

- به ترکه پول دادند و گفتند: برو یک روزنامه کیهان یا اطلاعات بخر. بعد ازیک ساعت دیدند همشهری سر یک خر رو گرفته و با خود می آورد. با تعجب پرسیدند: تو رفتی کیهان بخری این چیه؟ گفت: راستش کیهان و اطلاعات نبود، منم « همشهری» خریدم.

-یارو یه سیاهپوست را دید و بهش گفت: آقا ببخشین، شما شب هستین؟ سیاهپوسته هم یک چک آبدار زد توی گوشش. یارو با خودش گفت: عجب شب بدی بودها!

- یارو یه سیاهپوست را دید و بهش گفت: آقا ببخشین شما شب هستین؟ سیاهپوسته گفت: نه! یارو با خودش گفت: آهان پس برقش رفته!

- به ترکه گفتند: سلام. گفت:هان؟ گفتند: نگو هان ، بگو علیک سلام گفت: آهان.

- ترکه رفت توی یک طویله که پر بود از خر و الاغ. با خودش گفت: عجب آینه کاری قشنگیه ها!

- آبادانیه میرسه به رفیقش، میگه: کاکا شنیدی آبادان 12 ریشتر  زلزله اومده؟! رفیقش میگه: ای بابا، یعنی آبادان با خاک یکسان شده؟ آبادانیه میگه: په! چی میگی کاکا! مگه بچه‌ها گذاشتن!؟

- لره با هواپیما میاد تهران، تو فرودگاه به رفیقش میگه: اگه میدونستم اینقدر نزدیکه با ماشین میومدم!

- ترکه میره خواستگاری، بابای دختره ازش میپرسه: شما شغلتون چیه؟  ترکه میگه: قازی! باباهه حال میکنه، میگه: کدوم شعبه؟ ترکه میگه: ایلده ایران قاز!

- یه ترکه برای خرید عروسی میره کفش فروشی، به کفاشه میگه یه کفش عالی میخوام. کفاشه میگه: یه کفش بهت میدم تو کل ایران لنگه نداره! ترکه داد میکشه: آخه مرد حسابی با یه لنگه کفش که جلو مهمونا آبروم میره!

- به ترکه میگن شما آشغالاتون رو تو چی میریزید؟ میگه لای نون! میگن لای نون؟ میگه نمیدونم لای نون یا نای لون!

- لره رو میفرستن جبهه، بعد شیش هفت ماه برمیگرده، در میزنه، داداش کوچیکش با یک تپه  ریش درو وا میکنه! لره هول میکنه، میگه: چی شده!؟ ننه مرده.. بوا مرده؟! داداشش هیچی نمیگه، فقط یک نگاهِ معنی داری بهش میندازه و میره تو. لره میره تو میبینه داداش بزرگش هم تا زیر گردن ریش گذاشته! بدبخت پاک شلوارشو خیس میکنه، میگه: اصغرجون، تورو خدا بگو چی شده؟! کی مرده؟!  داش اصغر هم یک نگاه به لره میکنه و از اتاق میره بیرون. لره بدبخت سراسیمه میره تو اتاق باباش، میبینه ریش باباش رسیده تا دم نافش! لره دو دستی میزنه تو سرش، میگه: بوا... بگو آخه چه بلایی سرمون اومده؟ ننه مرده؟!  باباش میگه: ای کاش ننت مرده بی... کاش بوات مرده بی... پسر آخه این ریش تراشو چرا بردی؟!

- ترکه میره مرغداری، جو میگیردش... تخم میکنه!

- فرمانده به سربازاش میگه: توی همین خیابون پاسداری بدین. از ساعت 9 شب به بعد هم هر کس رو که دیدید با تیر بزنید چون حکومت نظامیه، فهمیدین؟ همه می‌زنند بالا و فرمانده تا میاد بره سوار ماشینش بشه صدای تیر می‌شنوه. بر می‌گرده و می‌بینه یکی از سربازهای ترک یک بنده خدایی رو کشته. می‌گه: احمق بیشعور... مگه من نگفتم بعد از ساعت 9 تیر اندازی کنین؟ الان که ساعت 6 است. سربازه می‌گه: ایلده قربان یه آدرسی رو پرسید که تا ساعت 11 شب هم پیداش نمی‌کرد!

- به یه ترکه می‌گن: خر عاقلتر است یا گاو؟ می‌گه: خوب معلومه دیگه گاو! می‌گن چرا؟ می‌گه: ایلده وقتی گاو می‌خواد از اینطرف جاده بره اونطرف اول یه نگاه به اینطرف می‌کنه بعد یه نگاه به اونطرف می‌کنه بعد از جاده رد می‌شه. ولی خر... عین گاو سرشو می‌اندازه پایین و از جاده رد می‌شه!

- یک سوسکه مست میکنه، شب میره بغل دمپایی میخوابه!

- ترکه میره صدا و سیما تست دوبلوری بده، خلاصه میشینه اون پشت و مسئول اونجا میگه شروع کن. ترکه میگه:  پدر هانا:  هانا بیا شامتو بخور . مادر هانا: هانا بیا شامتو بخور. برادر هانا: هانا بیا شامتو بخور! جناب مسوول شاکی میشه، میگه: برو بیرون آقا وقت مارو نگیر! ترکه میگه: آخه چرا!؟ یارو میگه: مرتیکه ابله، هانا اصلاٌ پدر مادر نداره! ترکه میگه: آقا تورو جون بچه‌هات یک فرصت دیگه به من بده. خلاصه راضی میشه. باز ترکه میره پشت دستگاه، میگه: خانواده دکتر ارنست...  دکتر ارنست: هانا بیا شامتو بخور!

- آبادانیه رو برق میگیره، میگه: ولک ولم کن تا ولت کنم!

-  از رشتیه میپرسن: از زنت میترسی؟ میگه: من؟! ...مـــن؟! ...مـــــن؟!... عین سگ!

- ترکه میخواسته یک کبریت سوخته رو روشن کنه، (طبعاً) هرچی میزده کبریت مادرمرده روشن نمیشده. رفیقش بهش میگه: بابا خوب شاید کبریتش خرابه! ترکه میگه: نه بابا، ایلده همین پنج دقیقه پیش روشن شد!

- کچله میرسه سلمونی، تا از در میره تو همه میزنن زیر خنده... کچله هم میگه: چیه؟ اومدم آب بخورم!

- ترکه داشته با بچش گرگم به هوا بازی میکرده، یهو جو میگیردش بچشو میخوره!

- از ترکه میپرسن: میگذاری پسرت بره دانشگاه؟  ترکه میگه: آره، به شرطی که به درسش لطمه نزنه!

- آبادانیه نشسته بوده وسط صحرا، داشته فکر میکرده. بعد یک مدت یک آبادانیه دیگه میاد، بهش میگه: ولک برو یکم اونورتر، جا باز شه ماهم بشینم!

- ترکه قدش کوتاه بوده، کلش بو جوراب میداده!

- ترکه می‌ره انگلیس. صبح پاشد با زنش رفت بیرون توی خیابون. یه مرده از کنارشون رد شد و گفت: «گود مورنینگ سر». ترکه جواد داد: «سر مورنینگ گود»! زن ترکه پرسید اوا آقا جعفر چی شد؟ ترکه گفت هیچی! این یارو انگلیسیه گفت: «سلام علیکم» و منم بهش گفتم: «علیکم سلام»!

- دو تا ترکه میرن سوراخ لایه اوزن رو بدوزن، خودشون میمونن اونور!

- ترکه میره دیسکو همه پولاش رو شاباش میده!


¤ نویسنده: میلاد

نوشته های دیگران ( )

3 لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
9

:: بازدید دیروز ::
19

:: کل بازدیدها ::
33973

:: درباره من ::

لبخنذ - فدای خاک پای مادر

میلاد
شاده شادم و همیشه از غم دوری میکنم در حالی که غم دور من زیاده من همیشه دوست دارم که به همه معنی دوستی واقعی رو نشون بدم اگه باور نمی کنی امتحان کن.

:: لینک به وبلاگ ::

لبخنذ - فدای خاک پای مادر

::پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

مادر[17] . طنز[11] .

:: آرشیو ::

طنز
زمستان 1386

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

ساغر هستی

:: لوگوی دوستان من::









::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::