مادر - فدای خاک پای مادر
ساعت 5:35 صبح یکشنبه 86/10/30 وقتی تو نیستی مادر چگونه برای خنده هایم دوباره مهمانی بگیرم؟ وقتی تو نیستی دیگان منتظرم برای همیشه بارانی خواهد شد و مرغ عشق تنهایی برای همیشه خواندن را از بین میبرد وقتی تو نیستی هنگام گریه کردنم سر بر شانه های چه کسی بگذارم؟ ¤ نویسنده: میلاد
ساعت 5:34 صبح یکشنبه 86/10/30
فردای منی ای همه دیروز من از تو
ای آنکه دو چندان شده تقدیس زن از تو روزی که خدا باز مرا زنده بخواهد باید بدمد در دهنم یک دهن از تو در جسم تو جاری شده از روح خدایان یا وام گرفتند خدایان بدن از تو والاتر از آنی که در این شعر بگنجی کوچکتر از آنم که بگویم سخن از تو سر سبز ترین فصل در این زردی پاییز بگذار بپوشد غزلم پیرهن از تو ¤ نویسنده: میلاد
ساعت 5:33 صبح یکشنبه 86/10/30
گامهایت، طنین شکفتن را جاری ساخت و دستهایت، چه روشن، تاریکیام را دور کرد.
تو آن صداقت محض هستی که با تک تک نفسهایت، خشکترین دشتها را به سیرابترین بیشهها تبدیل کرد نگاه آسمانیات ابرها در خود داشت و من با اندکی درنگ ، زیر قطره قطره باران محبتت، نهری شدم جاری به سوی دریای عشق برق چشمانت، سیاهی ممتد شبهایم را شکافت. جوانه امید را بر شاخه کلامت احساس کردم و بر پیشانی اندیشهات قرائت کردم و تو چه زیبا، گل احساسم را بوستانی کردی و کبوتر جانم را آسمانی سهم من از خدا توئی ¤ نویسنده: میلاد
ساعت 5:31 صبح یکشنبه 86/10/30
¤ نویسنده: میلاد
3 لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
خانه
:: بازدید امروز ::
:: بازدید دیروز ::
:: کل بازدیدها ::
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
::پیوندهای روزانه ::
:: فهرست موضوعی یادداشت ها::
:: آرشیو ::
:: اوقات شرعی ::
:: لینک دوستان من::
:: لوگوی دوستان من:: |